محل تبلیغات شما
پیش نوشت: در دوران کودکی از گربه ها دل خوشی نداشتم. مخصوصا گربه های سیاه. چون اهالی روستایمان اعتقاد داشتند که جن ها در جلد گربه های سیاه هستند. و ترس و وحشت زیادی از آنها داشتیم. گربه های غیر سیاه هم که شانس تردد بیشتری به داخل خانه داشتند، یا نون و گوشت را کی می خوردند یا جوجه های مرغ را.
از چندین سال پیش که به شهر مهاجرت کردیم و با گربه های شهری آشنا شدم، و بزرگتر شدم، کم کم از گربه ها بیشتر خوشم آمد. 

امروز در پارکی نشسته بودم که گربه ای بدون اعتنا از کنارم گذشت و گوشه ای در سایه درختی لم داد 
و گذر عمر را تماشا کرد.!
با خودم گفتم زندگی واقعی را این گربه تجربه می کند نه ما انسانها. 
در کودکی در آرزوی زودتر بزرگ شدن هستیم 
و در بزرگسالی در حسرت روزهای کودکی از دست رفته.
در حقیقت در آن لحظه گربه خوشبخت تر از بسیاری از ما انسانها بود.
نه نگران آینده بود و نه درگیر گذشته.


راهنمای تعمیر پکیج تهران

قتل یک روزِ انسان...

حریم خصوصی نداریم!

گربه ,های ,ها ,کودکی ,سیاه ,زندگی ,گربه های ,گربه ها ,های سیاه ,کودکی از ,از گربه

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مطالب اینترنتی anapstarroks testpelcentpret روز خوب ........ دیجی تیم ادب پژوهی duddgerrendpyr ائله بئله كُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ .. = بهره وری کلید